داشتم باهاش حرف میزدم راجع به عشق و دوست داشتن و اینا. ازم پرسید عشق از دید تو یعنی چی ؟از خدا خواسته شروع کردم.
تعریف های آرمانی از عشق افلاطونی و از خود گذشتن و همه معشوق شدن و . رنجها و زخمهایی که ممکنه انسان توی این مسیر بخوره و آسیبهایی که قراره ببینه و ناکامی هایی که نصیبش میشه و "خون به دل، خاک به سر، آه به لب، اشک به چشم " و "راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست" وآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست" و ووووو هزاران مثال و تمثیل گفت تموم شد؟؟؟؟ گفتم تعریف عشق تموم شدنی نیست . گفت عشق همه اینایی که میگی هست همه اینایی که میگی نیست . عشق یعنی اون کسی و که دوسش داری هر جایی که هست با هر کسی که هست، تحت هر شرایطی، هر نقطه ای "حالش خوب باشه" . و از حال خوب اون حال تو هم خوب باشه . گفت یه جایی میرسی توی این عشق و دوست داشتن که حاضری چهار قدم بری عقب ببینی طرف حالش خوبه یا نه ؟؟؟!!! و دنبال این بگردی که تو چکار میتونی برای حال خوب اون بکنی . عشق خودخواهی رو ازت میگیره دیگه به خودت و خواسته های خودت نگاه نمیکنی . آرامشش آرامش تو و هر آن چیزی که اون رو خوشحال میکنه تو رو هم به خودم نگاه کردم . به همه آدمهایی که اطرافم هستن و حداقل میشناسمشون .چقدر تا حالا لاف عاشقی زدیم چقدررررر سرم رو پایین انداختمو گفتم "التماست میکنم با عشق درگیرم نکن" بین عشق ما و عشق واقعی تفاوت از زمین است تا ثریا . 1398/11/20
درباره این سایت