محل تبلیغات شما
شاید هنوز هم در پشت چشمهای له شده ، در عمق انجماد ،
یک چیز نیم زنده ی مغشوش برجای مانده بود 
که در تلاش بی رمقش میخواست ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها 
شاید ، ولی خالی بی پایانی .خورشید مرده بود
و هیچکس نمی دانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته ، ایمانست .

دارم هی صبوری میکنم ....

تکه هایی از یک کل منسجم

"یاد" نادر ابراهیمی

بی ,، ,خالی ,خورشید ,مرده ,پایانی ,خالی بی ,مرده بودو ,بودو هیچکس ,هیچکس نمی ,دانست که

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتاب های جواد نعیمی Mary's collection fritasanga vipervati نمایندگی همسفران بنیان chorehoca ورزشی*کشتی *بدنسازی*رزمی*سلامت جامعه شناسی keyphosmagold معرفی محتوی تولیدی، رمان ها و داستانهای علمی-تخیلی و اشعار مهدی بصیرت نیا